در یک شنبه 27 صفر سال 128 ه.ق در روستای ابواء (بین مکه و مدینه) به دنیا آمد. 23 سال و دو ماه وهفده روز از دوران امامتش را در زمان حکومت هارون الرشید(لعنت خدا بر او باد) سپری کرد.
در تمام این دوران از دست جاسوسان و عوامل دژخیمان در امان نبود؛ حتی برادرزادگانش نیز حرمت نان و نمکی که با عمو خوردند نگه نداشتند و با خبرچینی از عمویشان، نان می خوردند.
«لایَزَالُ یَنتَقِلُ مِن سِجنٍ إلی سِجنٍ» وصف اوست که جان را از شدت بغض گلو می کاهد.
«خدایا تو می دانی که من از تو تقاضا داشتم مرا در خلوتگاه قرار دهی تا با فراغت تو را عبادت کنم، تقاضایم را بر آوردی، تو را شکر و سپاس می گویم.» دعای او در آغازین روزهای ورودش به زندان بود. و دعای روزهای پایانی اش: « ای نجات دهنده گیاه از بین آب و گل و ریگ، ای نجات دهنده آتش از میان آهن و سنگ ، ای نجات دهنده شیر از بین فضولات و خون، ای نجات دهنده بچه از میان پرده رحم، ای نجات دهنده روح از درون حجاب ها، مرا از دست هارون خلاص کن»
در بیان فضائلش که زبان قاصر است اما در بیان مظلومیتش همین بس که وقتی جنازه مبارکش را از درون زندان بیرون می آوردند کسی در پیشاپیش تابوت فریاد می زد:
«هَذَا إمَامُ الرَّفَضَه فَاعرِفُوهُ» «این امام رافضیان است او را بشناسید.»
این قصه، غصه ای است جهان سوز و جان گداز کوتاه کن که سلسله دارد سر دراز
*************************************************
(1) لایَزَالُ یَنتَقِلُ مِن سِجنٍ إلی سِجنٍ یعنی «همواره از زندانی به زندان دیگر منتقل می شد.»
|