کودکیمان یادمان هست، روزهای همسفری با سندباد، شیطنت و اشتباه کودکانه با پینوکیو، همراهی با پشتکار و مظلومیت حنا، شجاعت پسر شجاع، تعقیب و گریز تام و جری و همزادپنداری با داستان شیرین خانواده دکتر ارنست و هزاران کارتون کودکانه دیگر که بخش مهمی از تاریخ کودکیمان را پر کرده است.
کارتونهایی که همگی محصول دنیایی است که ما همیشه و در همه حال، ندای مرگمان را نثارشان می کنیم. بهراستی چه میشود که بهقول دکتر حمید عنایت سینه های مردم ایران نسبت به غرب پر از کینه است اما سینمای خانگیشان پر از فیلم هایی با ژانرهای متفاوت از اکشن و وحشت گرفته تا کمدی است محصول جهان غرب ؟
بهراستی مقصر کیست؟ سینمای آمریکا(بهعنوان نماد امروزین جوامع غربی) که با قدمت چندصد ساله اش یکهتاز عرصه فیلمسازی است؟ هالیوودی که حتی فیلم های دم دستیاش ارزش یکبار دیدن دارند(به نقل از یکی از دوستان)؟ یا سینمای ایران با فیلمهای عمدتا فشل و کممایه، بدون رنگوبویی از هنر، چه رسد به محتوا؟(البته استثنا همیشه هست). مقصر هرکه باشد بهراستی اینجا جای تأملی است عمیق و من در این مجال درصدد کشف مقصر نیستم. حرف من اینجا چیز دیگری است که همیشه همچون بغضی فروخورده ام و هیچگاه نتوانستم فریادش کنم. حال که قلم به دست گرفته ام نگرانم حق مطلب ادا نشود و من کماکان بمانم با زبان الکن و بغض فروخورده.
در این آشفتهبازار سینمای امروز ایران که با بهانه گیشه به ابتذال کشیده میشود(تأکید دوباره: استثنا همیشه هست). عدهای آمدند با شوری عظیم و آستین بالا زدند تا کاری نو در اندازند. قدم در راهی گذاشتند که همه ما به خطراتش واقفیم؛ اما حیف و صد حیف که این قدمها کجدارومریز برداشته شد.
ادعا کردیم صبوریم اما در مقابل هجمه ها وا دادیم. ادعا کردیم هنرمندیم آن هم از نوع متعهدش، اما رنگوبوی هنر را با پلانهای کلیشهای و پیشپاافتاده و شعاری از کارهامان زدودیم. دلهامان به چند پلان کوتاه فیلممان خوش شد و از صدها پلان بیارزش فیلمهامان غافل شدیم؛ اما کماکان ادعامان بود که گوش فلک را کر کرده بود.
غافل شدیم و غافل شدیم و غافل شدیم از اینکه هنر از جنس افتادگی است از جنس نقدپذیری است(البته از نوع منصفانه اش) غافل شدیم از اینکه اثر ما با هنر و زیرکی، واگویهی حرف دلمان است نه اینکه ادعامان گوش فلک را کر کند. درغیراینصورت ما را چه نیاز به سینما؟ اینهمه منبر و تریبون وعظ و خطابه، به آنها بچسبیم.
غافل شدیم از اینکه سینما و بهطور کلی هنر -حتی از نوع متعالیاش- از جنس سرگرمی است.
بهقدری دغدغه های کوچک و بزرگمان غرقمان کرد که دراینمیان هنر قربانی شد و ما قربانی شعار.
اینجا همانجاست که باید دوباره نگریست به گذشته و به آنچه در پیشرو داریم. همانجاست که دیگر اثر ما نهتنها هنر نیست که به قول مرتضی آوینی هرچند حاوی مفاهیم عمیق دینی باشد پشیزی نمیارزد(نقل به مضمون).
امید است ما که ادعا میکنیم تعهد را، جستجو کنیم بصیرت را که مبادا گردی از کردار ما بر دامان حضرت مولا بنشیند.
___________________________________________
بعدالتحریر:
امروز برای سربازی خامنه ای(روحی فداه) تعهد کافی نیست، تخصص لازم است.
|