دیروز با چند تا از بچه ها رفتیم بهارستان قرار بود یکی از آقایون نماینده ها رو زیارت کنیم همین که رسیدیم تهران یه تاکسی دربست گرفتیم تا بهارستان، قرار بود از در شرقی وارد بشیم، یه چند دقیقه ای معطل شدیم بعد معلوم شد که اسم بنده حقیر بد... تو لیست ملاقات نیست به جاش اسم یه کس دیگس که اون اصلا همراه ما نیست.
خلاصه این که مسئول رایانه اونجا گفت اگه می خواین دوربین با خودتون ببرین داخل بدین به این آقا(یعنی من) بد شما(یعنی بقیه بچه ها) برین داخل بگین اسم این آقا رو به عنوان خبرنگار بدن تا بتونه با دوربین بیا تو.
دردسرتون ندم با کلی معطلی اسم من به عنوان خبرنگار وارد رایانه حفاظت مجلس شد و من به عنوان یک خبرنگار قلابی وارد مجلس شدم. چشتون روز بد نبینه چند بار کل وسایل منو گشتند. انقدر دیر شده بود که دوستام نگران شده بودند
برخوردشون(یعنی حفاظت) خیلی با من خوب بود. همیشه اینجوری بود یا این که فهمیدن من قلابیم اینجوری برخورد کردن نمی دونم.
کارای امنیتی به هر حال تموم شد و من با یه آماده (محافظ) وارد سرزمین افسانه ای شدم. چی ساخته بودن، آدم یاد قصر های تو افسانه ها می افتاد. رفتم با محافظ تا منو رسوند در کمیسیون همونجام نشست تا کار ما تموم شد دوباره من رو تا دم در راهنمایی کرد.
عذابتون ندم دیگه هیچی، تو دلم گفتم خبرنگار نبودیم که این دفعه شدیم. بر مسند مجلس تکیه نزدیم که توفیق نصیب ما شد زدیم.
یه نکته هم به عنوان هشدار یادم نره بگم، من که صندلی مجلس همچین راحتم نیافتم که آدم بخواد برای رسیدن بهش دین و دنیاشو بفروشه.
البته به قول نماینده محترم اون(یعنی صندلی صحن علنی) یه چیز دیگه است او صندلی ها هر کدومشون یه رأی داره (شایدم چیز های خوشمزه تر از رأی)
یه سوال واسم ایجاد شد اونم این که با این همه رعایت مسائل امنیتی چه جوریاست که از مجلس جاسوس در میآد نمی دونم والله شایدم اون جاسوس خیلی زرنگه.
|